معنی بقچه لباس
حل جدول
رزمه
لغت نامه دهخدا
بقچه. [ب َ /ب ُ چ َ] (ترکی، اِ) باقچه. بقچه بمعنی صره یا بسته ای است، بخصوص بسته ای درهم ها را در آن پیچند. رجوع به النقود ص 168 و بقچه و بغچه و به دزی ج 1 ص 102 شود.
بقچه. [ب ُ چ ِ / چ َ] (ترکی، اِ) بغچه. مأخوذ از ترکی، بغچه و بسته ٔ کوچک و بستا. (ناظم الاطباء). بسته ٔ خرد. (آنندراج). بسته. رَزمَه یا رَزمِه. (یادداشت مؤلف). بلغده. (یادداشت مؤلف). پرونده. (یادداشت مؤلف). شمله. (یادداشت مؤلف):
ز سر بقچه ٔ الباس اهل بخل کمتر پرس
که کس نگشود و نگشاید بحکمت آن معما را.
نظام قاری.
از پوشیم بتاب [کذا] و ببندم زپیش بند
تا آن ز بقچه ٔ که و این از میان کیست.
نظام قاری (دیوان البسه ص 45).
تکه نمد براهت بر خاک ره نشینی
زیلوچه بر امیدت چون بقچه هرزه گردی.
نظام قاری.
- بقچه بندی، عمل بستن مالی چون نخ و ریسمان و امثال آنها در بقچه ها: نخهای کارخانه را بقچه بندی کرد. (یادداشت مؤلف).
- بقچه ٔ حمام، بقچه ای که در آن لباس و حوله و قطیفه نهند به گرمابه شدن را. (یادداشت مؤلف).
- بقچه دان، جای بقچه:
پیشک آفتاب و بارانی است
بقچه دان است و جامه و ایزار.
نظام قاری.
- بقچه کش، دیوث. میانجی میان زن و مرد. (یادداشت مؤلف). قلطبان. قلتبان. قرطبان. (یادداشت مؤلف). رجوع به قرطبان شود.
|| آنکه بقچه ٔ جامه های مطربان و بازیگران را کشد. (یادداشت مؤلف):
در عصمت و طهارت خاتون نرمدست
یاران بقچه کش همه محضر نوشته اند.
نظام قاری.
- بقچه کشی، عمل و شغل بقچه کش:
جامه با صندلی و کت بگذار ای صندوق
سر خود گیر که این بقچه کشی کار تو نیست.
نظام قاری.
دست بقچه
دست بقچه. [دَ ب ُ چ َ / چ ِ] (اِ مرکب) بقچه ٔ کوچک و بقچه ٔ دستی. (ناظم الاطباء). رجوع به بقچه شود.
طاس بقچه
طاس بقچه. [س ِ ب ُ چ َ / چ ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) مجموع اسباب حمام مردی یا زنی.
فرهنگ عمید
دستمال بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر از جنس پارچه میپیچند، سارغ،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بغچه، جامهدان، دستمال
فارسی به عربی
حزمه، علبه
فرهنگ فارسی هوشیار
گویش مازندرانی
فارسی به آلمانی
Verpacken
تعبیر خواب
لباس تمیز: احترام
خریدن لباس: خوشبختی
لباس کهنه: افتخار
لباس خواب: ازدواج ناگهانی
- لوک اویتنهاو
عربی به فارسی
لباس پوشیدن , جامه بتن کردن , مزین کردن , لباس , درست کردن موی سر , پانسمان کردن , پیراستن
معادل ابجد
203